بیرون اومدن میوه ها از خاک
گل دخترای پیش ۲ وقتی وارد کلاس شدن یک منظره متفاوت دیدن. …دیدن که میزها به صورت متفاوتی از همیشه چیده شده و روی اون ها کارت هایی هست.
اونها به صورت گروهی در کنار هم نشستند و راجع به کارت ها با مربی و دوستانشان صحبت کردند و با مراحل رشد یک دانه یعنی از زمانیکه توی خاک کاشته میشه تا زمانیکه سر از خاک بیرون میاره و تبدیل به یک درخت سبز و زیبا میشه و گل و میوه میده آشنا شدند .
بچه ها یاد گرفتن که یک گیاه برای اینکه رشد کنه احتیاج به خاک، آب و نور داره.
بچه ها متوجه شدند که نعمت هایی که خدای مهربون به ما داده مثل میوه های رنگارنگ و خوشمزه چقدر طول میکشه تا از یک دانه زیر خاک و در تاریکی رشد کنه و به میوه تبدیل بشه و چقدر باغبون صبور باید زحمت رشد و نگهداری اون ها رو بکشه و ما باید چقدر قدر این نعمت ها ر بدونیم و از خدای بزرگ به خاطر اونها تشکر کنیم… خدایا شکرت.
تازه امروز بچه ها توی کلاس یه دونه کوچولو توی خاک کاشتند و قرار شد خودشون مسئول مراقبت از اون باشند تا رشد کنه، از خاک بیرون بیاد و کلاسشون سرسبز و باصفا بشه.
بعد از اون بچه ها با توت فرنگی های که با مدادرنگی هاشون خوش رنگش کرده بودند، بازی الگو یابی و جهت یابی رو انجام دادند.
در نهایت بچه ها با سیب های خوش رنگ و خوشمزه ای که از خونه آورده بودند میوه خشک درست کردند و نوش جان کردند…..به به.
همایش ثبت نام پیش دبستان
در تاریخ ۶ بهمن اولین همایش ثبت نام پیش دبستان سال تحصیلی ۱۴۰۳-۱۴۰۲ در قالب کارگاه آموزشی و غرفه بازی کودک برگزار شد.
تجربه مهارت و شغل های مختلف
گلدختران پیش دبستان ۱ ما تجربه یک روز هیجان انگیز را داشتند! اونها رفتن به سرزمین فکربازیا و شغل های مختلفی رو تجربه کردند…اونجا به اتاق خیاطی رفتند و خودشون خانم خیاط باشی شدند و به سلیقه خودشون عروسک های خرگوش خوشگل دوختند!
بعد برای تجربه شغل شیرینی پزی به به آشپزخانه رفتند. اول دستهاشونو شستند، پیشبند و کلاه مخصوص پوشیدن و با نام خدا شروع به آشپزی کردند جاتون خالی بود که ببینید چه بویی راه انداختند، اوووم به به ! اونها کراسان خیلی خوشمزه ای پختند !
بعدش وارد میدان قهرمانی شدند و در آنجا با نشانه گیری دقیق توپ و حرکت روی طناب باهمدیگه به رقابت پرداختند و در نهایت با تلاششان به بالای صخره رسیدند و کیف پرواز با طناب را تجربه کردند و ازین تجربه بسیار لذت بردند !!!!اون روز برای گلدخترامون خاطره ی خیلی قشنگی شد و خوشحال و شاد به آغوش مادرانشان برگشتند.