جشن مجازی مادربزرگ ها (یلدا)

تجربه ی جشن مادربزرگ ها هرچند که به خاطر این ویروس منحوس به صورت مجازی برگزار شد❤️اما برای ما که خیلی شیرین بود.

لحظاتی پر از نشاط،خنده،مهربانی،ادب ….لحظاتی که شاید نتونیم تصاویرش رو با شما به اشتراک بزاریم،ولی شیرینیه این تجربه رو باهم چشیدیم.
برق چشم های مادربزرگ و دختر و نوه…آغوش و بوسه های سرشار از مهربانی

خواندن شعر دسته جمعی برای مادربزرگ عزیز:

خدا جون مامان بزرگ رو به خود تو میسپرم
واسه ی دوباره دیدنش روزا رو میشمرم
بوسیدن پر احترام دستان مادربزرگ و دادن هدیه به مادربزرگ ها تو یه جعبه انار خوشگل.
درست کردن شیرینی نخودچی درکنار همدیگه، تزیین انار های قرمز و….
هیچ کدوم قابل وصف نیستن و اینکه…واقعا ما دلمون برای مادربزرگ های از دست داده مون تنگ شد.خدا شما رو برای نوه هاتون حفظ کنه که الحق و الانصاف نعمتید و روی چشم ما جا دارید.❤️

پروانه دوست داشتنی من

پروانه زیبا دوست داشت که پیش بچه ها بره و از آنها کمک بگیره تا با اشکال هندسی که بلدند برای دوستانش، که هر روز با آنها پرواز می کند بالهای زیبایی بسازند.

بعد از این اتفاق پروانه دوست داشتنی ❤به بالهای دوستانش نگاه می کند و کلی از اونا خوشش میاد وبا دوست صمیمی اش تصمیم می گیرند که دخترای قشنگ بانو امین روی بال های شان با دست و پا یادگاری‌های قشنگی بکشند تا هر زمان این دو دوست مهربان بالهایشان را نگاه کردند یاد گل دخترها بیافتند.

دوستی دم سیاه با حلزون کوچولو

صبح یک روز پاییزی قشنگ، ما داخل خونه خوشگلی که خودمون ساخته بودیم کلاس آنلاینمون را شروع کردیم.بعدش با کمک مربیمون و از طریق کاربرگ فهمیدیم که خونه ی حیوانات چه شکلیه ؟! و تونستیم هر حیوان را به خونه اش برسونیم. 

امروز ما با یه کلاغ کوچولو به اسم “دم سیاه” آشنا شدیم  که تازه به دنیا آمده بود و نمی‌تونست پرواز کنه.

با کمک ما بچه ها دم سیاه کم‌کم یاد گرفت که چه طوری پرواز کنه و بعدش از  مامانش اجازه گرفت تا بره لب رودخانه.

اونجا حلزون کوچولو رو دید و باهم دوست شدن .همینطور که حلزون و دم سیاه توی جنگل قدم میزدند دم سیاه میبینه حلزون کلی ناراحته ازش میپرسه چی شده ؟! حلزون میگه که خونمون رو گم کردم ،دم سیاه  با مسیر زیگزاکی که رو زمین از حرکت قبلی حلزون افتاده بود اونو به خونشون میرسونه .حلزون کلی خوشحال میشه و تازه میفهمه که امروز جشن تولدش هم بوده.

برای همین، ما و دم‌سیاه رو دعوت به خونشون  میکنه . ما هم تصمیم گرفتیم برای حلزون کوچولو یه کیک تولد خیلی خوشمزه درست کنیم و براش یه جشن تولد به یادموندنی گرفتیم.

نانوا های کوچک

امروز تو کلاس آنلاین همراه نانوا یه روز خیلی هیجان انگیز داشتیم. آخه تو خونه یک جعبه بسیار خوشگل پیدا کردم که داخلش پیشبند و کلاه آشپزی و کلی وسایل آشپزی دیگه بود که وقتی پوشیدمشون حسابی ذوق زده شدم و شدم شکل سرآشپزها.

من هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم تو خونه نون بپزم. ولی همراه خاله ی مهربونم که نقش نانوا گرفته بود، کلاه و پیشبند مخصوص آشپزی مو پوشیدم و دست به کار شدم. از آسیاب کردن گندم و الک کردن آرد شروع کردم؛ رسیدم به درست کردن خمیر و قالب زدن و در نهایت پختن نون های خوشمزه به کمک مامان جونم. این نونی که امروز خودم درست کردم و خوردم خوشمزه تر از همه ی نون های دنیا بود.smile

جشن تولد بهترین پدر بزرگ دنیا

در روز تولد پیامبر نازنینمون، من میشم خوشحال ترین دختر دنیا … من اینقدر پیامبر مهربونم رو دوست دارم که هر روز صبح براشون شعر “پیامبر مهربان من” میخونم و به ایشون سلام می کنم.

حالا تو کلاس آنلاین امروزمون به خاطر تولد بهترین پدر بزرگ دنیا مجلس مولودی میگیریم، تا نشون بدم چقدر بزرگ و توانمند شدم واسه همین هم عروسک هامو به این جشن مولودی دعوت کردم تا خوشحالیمو با اونها هم تقسیم کنم.smile

برای اینکه این روز مهم و شاد شیرین تر بشه با خاله کلاس تصمیم گرفتیم تا دسر خوشمزه درست کنیم .بعدش هم  با افتخار تاج دوستداران پیامبر رو  درست میکنم و بر سرم میگذارم و با شور و اشتیاق جینگیلی میریزم رو هوا و خدارو بابت داشتن عشق پیامبر در قلبم شکر میکنم …

عروسک سخنگو

امروز وقتی داشتیم توی کلاس آنلاین با همدیگه حرف میزدیم یهو به فکرمون رسید که: “اگه میشد عروسک هامون باهامون حرف بزنن چقدر خوب میشد!”

smile

مثلا عروسکمون بهمون میگفت: سارا جونم من خیلی دوست دارم… یا مثلا به عروسکمون شعر یاد میدادیم و با همدیگه شعر میخوندیم…. که یه دفعه دیدیم صدای در زدن میاد! تق تق تق….

آقای پستچی بود… برامون یه بسته ی بزرگ خیلی قشنگ آورده بود . در جعبه رو که باز کردیم دیدیم توش یه عروسک خیلی خیلی قشنگ و یه پازل و دفترچه راهنما بود. توی دفترچه راهنما نوشته بود: “این یک عروسک سخنگو به همراه پازل است. اگر بتوانید پازل را درست کنید عروسک شروع به شعر خواندن میکند.” ما بچه ها هم زودی شروع کردیم به درست کردن پازل تا عروسک برامون شعر بخونه…عروسک یه شعر خیلی خیلی قشنگ برامون خوند. شعر قشنگ “سوره حمد” حالا قراره من و دوست هام این شعر رو تمرین کنیم و روز جشن بزرگمون بخونیمش.

عینک کنجکاوی

در کلاس آنلاین،  خاله و بچه ها بعد از سلام و ورزش و خواندن شعر پیامبر مهربان، با خاکی خاکی آشنا شدند، خاکی خاکی که یک دانشمند خاک شناس است که با بچه ها بازی بگرد و پیدا کن انجام میدهد و بچه ها خاک هایی که مادران از قبل در خانه قایم کرده اند پیدا میکنند.

بعد از آن، بچه ها مثل دانشمندان کوچک دستیار خاک شناس میشوند و روی خاک تحقیق میکنند ولی برای تحقیق نیاز به یک عینک خاص دارند که اسمش عینک کنجکاوی است.

خاله به بچه ها یاد میدهد تا با هم عینک کنجکاوی را بسازند. بعد از ساخت عینک بچه ها شروع به گشتن در خاک میکنند و نتایج تحقیقات خود را روی یک برگه به شکل های زیبا میچسبانند و خاکی خاکی بعد از توجه خاص به یافته های هر کدام از بچه ها، ذکر میکند که هر کدام از این ها مثل یک غذا توی خاک هستن، یکی باقالی پلو، یکی عدس پلو و …
بعد خاکی خاکی یک گل خیلی بزرگ و سبز نشان میدهد و میگوید بعد از تحقیق در خاک این گل یه خوراکی خیلی عجیب پیدا کرده، پوست تخم مرغ و بعد از تحقیق متوجه شده که این خوراکی خیلی برای خاک مفیده و چون قراره بعدا با بچه ها توی خاک هاشون دونه بکارن که خوب رشد کنه یه تخم مرغ که مامان مهربون براشون آبپز کرده رو پوست میکنن و تخم مرغ رو خودشون میخورن و پوستش رو خورد میکنن و میدن به خاکشون میخوره.