اولین دیدار نوآموز با مربی

امروز منو مامان مهربونم با هم رفتیم یک باغ بزرگ و سرسبز. با خاله ی مهربون کلاسمون آشنا شدیم. کلی دوست جدید پیدا کردیم که قراره یک سال باهم باشیم و کلی چیزای جدید و هیجان انگیز یادبگیریم.

ما یک درخت تشنه رو پیدا کردیم و ماوریت ویژه مون این بود که با توپ های بادکنکی بهش آب بدیم. با خاله ورزشی و خاله سفری آشنا شدیم و قراره باهم کلی سفر بریم و بازی های هیجان انگیز کنیم.

رفتیم پیش عمو روحانی و داستان حدیث کساء رو گوش دادیم.

بعدش با دستامون نقاشی کشیدیم و عمو روحانی برای ما روی اون پرچم نوشت: پدربزرگ مهربون دوستت داریم.

اردوی مجازی خانوادگی”من توانمند”

امروز طنین صدای بزرگتر شدن دخترکان دلبندمان همچون نسیم، قلب هایمان ❤️ را نوازش کرد.دخترای ما حسابی با اون دختر کوچولوهای اول سال فرق کردن،
آخه امروز خودشان میزبان جشن پایان سالشون بود…البته به خاطر این ویروس منحوس، جشن به صورت آنلاین و با حضور دوتا از مجری های شناخته شده و خوب کشورمون برگزار شد.

یاد دادن کاردستی یاد دادن بازی  و پذیرایی با دستان ِ توانمندشان از مهمانان عزیزشان که پدر قوی و مادر مهربانشان بود.
دیدن رشد و تلاششون برای بزرگتر شدن، چندین بار اشک شوق به چشمانمان آورد.
پدر و مادر های عزیز ممنونیم که با دل های آسمانی تان ما را در جشن همراهی کردید و نظاره گر تلاش دخترانمان بودید.
دخترم از تو هم ممنونم که در کنار رشدت به رشد ما هم کمک کردی،
آرزوی تک تک ما تربیت نسلی مهدوی برای ظهور است،
تمامی لبخندهایت همچون دیگر روز ها در خاطرم ثبت شد…
ما از حالا روی شما دخترهای توانمند و تلاشگر حساب می کنیم.

جشن تولید دختران پیش دبستانی

دختر گلی های ما از هفته های قبل دست به کار شدند و با راهنمایی مربی های مهربونشون با تلاش و هنرمندی خیلی زیادی شانه ، کیف پول و دستبند های زیبا و … را برای فروش در فروشگاه خیریه در سایت کارمین و همچنین در جشن تولید که در کلاس آنلاین برگزار می شد، درست کردند.

بلاخره روز جشن تولید فرا رسید. روز جشن مادربزرگ ، خاله و عمه های عزیز گل دخترا به عنوان مهمان توی جشن آنلاین شرکت کردند و از محصولاتی که دختران پیش دبستانی ساخته بودند خرید کردند و یا حتی به اونها سفارش ساخت دادند.
با مبلغی که دختران توانمندمون توی جشن تولید از فروش محصولاتشون کسب کردند تونستند برای شب عید بچه های نیازمند رو با بسته های ارزاق خوشحال کنند و حس خوبی داشته باشند.

جوجه تیغی مهربان

در ابتدای کلاس امروز بعد از سلام و احوال پرسی، خاله همراه سنجاب کوچولو سر کلاس می آیند و سنجاب کوچولو شعر میخونه و میگه که تعریف توانمندی بچه های پیش دبستان بانوامین رو خیلی شنیده.

بعد از اون به بچه ها میگه که میخواد به تولد دوسش جوجه تیغی مهربون بره . و از بچه ها میخواد که به اون کمک کنن تا برای جوجه تیغی یه کاردستی قشنگ به عنوان هدیه ببره. تازه با این کار عضله های دست بچه ها هم قوی میشه .

در ادامه ی کلاس و در تولد، بچه ها بادکنک بازی میکنن. اینطوری که یک شعر پخش میشه و  تا زمانی که قطع نشده نباید بادکنک بچه ها بیفته زمین.
بعد خاله داستان جوجه تیغی رو براشون تعریف میکند و ازشون میخواد تو هرکاری که مهارت دارن فیلم بگیرند و برای خاله و بفرستند‌.خلاصه کلی به بچه ها خوش میگذره و با توانمندی هایی که دارن آشنا میشن.

جشن مجازی مادربزرگ ها (یلدا)

تجربه ی جشن مادربزرگ ها هرچند که به خاطر این ویروس منحوس به صورت مجازی برگزار شد❤️اما برای ما که خیلی شیرین بود.

لحظاتی پر از نشاط،خنده،مهربانی،ادب ….لحظاتی که شاید نتونیم تصاویرش رو با شما به اشتراک بزاریم،ولی شیرینیه این تجربه رو باهم چشیدیم.
برق چشم های مادربزرگ و دختر و نوه…آغوش و بوسه های سرشار از مهربانی

خواندن شعر دسته جمعی برای مادربزرگ عزیز:

خدا جون مامان بزرگ رو به خود تو میسپرم
واسه ی دوباره دیدنش روزا رو میشمرم
بوسیدن پر احترام دستان مادربزرگ و دادن هدیه به مادربزرگ ها تو یه جعبه انار خوشگل.
درست کردن شیرینی نخودچی درکنار همدیگه، تزیین انار های قرمز و….
هیچ کدوم قابل وصف نیستن و اینکه…واقعا ما دلمون برای مادربزرگ های از دست داده مون تنگ شد.خدا شما رو برای نوه هاتون حفظ کنه که الحق و الانصاف نعمتید و روی چشم ما جا دارید.❤️

پروانه دوست داشتنی من

پروانه زیبا دوست داشت که پیش بچه ها بره و از آنها کمک بگیره تا با اشکال هندسی که بلدند برای دوستانش، که هر روز با آنها پرواز می کند بالهای زیبایی بسازند.

بعد از این اتفاق پروانه دوست داشتنی ❤به بالهای دوستانش نگاه می کند و کلی از اونا خوشش میاد وبا دوست صمیمی اش تصمیم می گیرند که دخترای قشنگ بانو امین روی بال های شان با دست و پا یادگاری‌های قشنگی بکشند تا هر زمان این دو دوست مهربان بالهایشان را نگاه کردند یاد گل دخترها بیافتند.

دوستی دم سیاه با حلزون کوچولو

صبح یک روز پاییزی قشنگ، ما داخل خونه خوشگلی که خودمون ساخته بودیم کلاس آنلاینمون را شروع کردیم.بعدش با کمک مربیمون و از طریق کاربرگ فهمیدیم که خونه ی حیوانات چه شکلیه ؟! و تونستیم هر حیوان را به خونه اش برسونیم. 

امروز ما با یه کلاغ کوچولو به اسم “دم سیاه” آشنا شدیم  که تازه به دنیا آمده بود و نمی‌تونست پرواز کنه.

با کمک ما بچه ها دم سیاه کم‌کم یاد گرفت که چه طوری پرواز کنه و بعدش از  مامانش اجازه گرفت تا بره لب رودخانه.

اونجا حلزون کوچولو رو دید و باهم دوست شدن .همینطور که حلزون و دم سیاه توی جنگل قدم میزدند دم سیاه میبینه حلزون کلی ناراحته ازش میپرسه چی شده ؟! حلزون میگه که خونمون رو گم کردم ،دم سیاه  با مسیر زیگزاکی که رو زمین از حرکت قبلی حلزون افتاده بود اونو به خونشون میرسونه .حلزون کلی خوشحال میشه و تازه میفهمه که امروز جشن تولدش هم بوده.

برای همین، ما و دم‌سیاه رو دعوت به خونشون  میکنه . ما هم تصمیم گرفتیم برای حلزون کوچولو یه کیک تولد خیلی خوشمزه درست کنیم و براش یه جشن تولد به یادموندنی گرفتیم.

نانوا های کوچک

امروز تو کلاس آنلاین همراه نانوا یه روز خیلی هیجان انگیز داشتیم. آخه تو خونه یک جعبه بسیار خوشگل پیدا کردم که داخلش پیشبند و کلاه آشپزی و کلی وسایل آشپزی دیگه بود که وقتی پوشیدمشون حسابی ذوق زده شدم و شدم شکل سرآشپزها.

من هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم تو خونه نون بپزم. ولی همراه خاله ی مهربونم که نقش نانوا گرفته بود، کلاه و پیشبند مخصوص آشپزی مو پوشیدم و دست به کار شدم. از آسیاب کردن گندم و الک کردن آرد شروع کردم؛ رسیدم به درست کردن خمیر و قالب زدن و در نهایت پختن نون های خوشمزه به کمک مامان جونم. این نونی که امروز خودم درست کردم و خوردم خوشمزه تر از همه ی نون های دنیا بود.smile

جشن تولد بهترین پدر بزرگ دنیا

در روز تولد پیامبر نازنینمون، من میشم خوشحال ترین دختر دنیا … من اینقدر پیامبر مهربونم رو دوست دارم که هر روز صبح براشون شعر “پیامبر مهربان من” میخونم و به ایشون سلام می کنم.

حالا تو کلاس آنلاین امروزمون به خاطر تولد بهترین پدر بزرگ دنیا مجلس مولودی میگیریم، تا نشون بدم چقدر بزرگ و توانمند شدم واسه همین هم عروسک هامو به این جشن مولودی دعوت کردم تا خوشحالیمو با اونها هم تقسیم کنم.smile

برای اینکه این روز مهم و شاد شیرین تر بشه با خاله کلاس تصمیم گرفتیم تا دسر خوشمزه درست کنیم .بعدش هم  با افتخار تاج دوستداران پیامبر رو  درست میکنم و بر سرم میگذارم و با شور و اشتیاق جینگیلی میریزم رو هوا و خدارو بابت داشتن عشق پیامبر در قلبم شکر میکنم …

عروسک سخنگو

امروز وقتی داشتیم توی کلاس آنلاین با همدیگه حرف میزدیم یهو به فکرمون رسید که: “اگه میشد عروسک هامون باهامون حرف بزنن چقدر خوب میشد!”

smile

مثلا عروسکمون بهمون میگفت: سارا جونم من خیلی دوست دارم… یا مثلا به عروسکمون شعر یاد میدادیم و با همدیگه شعر میخوندیم…. که یه دفعه دیدیم صدای در زدن میاد! تق تق تق….

آقای پستچی بود… برامون یه بسته ی بزرگ خیلی قشنگ آورده بود . در جعبه رو که باز کردیم دیدیم توش یه عروسک خیلی خیلی قشنگ و یه پازل و دفترچه راهنما بود. توی دفترچه راهنما نوشته بود: “این یک عروسک سخنگو به همراه پازل است. اگر بتوانید پازل را درست کنید عروسک شروع به شعر خواندن میکند.” ما بچه ها هم زودی شروع کردیم به درست کردن پازل تا عروسک برامون شعر بخونه…عروسک یه شعر خیلی خیلی قشنگ برامون خوند. شعر قشنگ “سوره حمد” حالا قراره من و دوست هام این شعر رو تمرین کنیم و روز جشن بزرگمون بخونیمش.