آشپزهای کوچک
- Posted by مقطع پیش دبستان
- ۰ comments
از خواب که بیدار شدم مثل همیشه خواب آلود بودم. اما بعد از اینکه به مدرسه فکر کردم پاشدم که خودمو برسونم.
درو که باز کردم خاله پر انرژی بهم سلام کرد و با بچهها مشغول بازی شدیم تا همه برسن. یه عالمه ذوق داشتیم واسه امروز آخه خاله گفته بودش که قراره کار هیجان انگیز قراره انجام بدیم.
ما تو حال و هوای خودمون بودیم و داشتیم خوراکیهامونو میخوردیم که در کلاس یهویی باز شد….دیدیم که یه آقای آشپز داره دنبال یه چیزی میگرده…
صداش کردیم و به سمتش رفتیم آقای آشپز کلید مغازهشو گم کرده و کمک میخواد. تا اینکه یه راه حل خوب بهش دادیم، که عکس مغازش رو نشونمون بده و کلیدش رو از بین وسایل بهم ریختش پیدا کنیم.
عکس مغازهاش رو نشونمون داد و کلیدش رو پیدا کردیم تازه بقیه وسایل هم نشونش دادیم. قرار شدش که بهش کمک کنیم تا سفارش هاش رو آماده کنه.
برای همین آقای آشپز یه عالمه مواد اولیه برامون آورد نون قندی درست کنیم نمیدونین چه کیفی داشت که با دست های خودمون درست کردیم.
آقای آشپز که از پختن اونا خیلی راضی بود و مشتریاش خیلی پسندیده بودن اومد توی کلاس و گفت شما کارتون عالی بود
هممون دست زدیم… جیغ زدیم… هورا کشیدیم…
تا اینکه آقای آشپز گفت حالا که شما انقدر دخترای با دقتی هستید، میخوام بهتون یه هدیه به عنوان تشکر بدم. آقای آشپز گفت قراره با یه سری وسایل کاردستی ماکت کیک درست کنیم…
بعد از درست کردن ماکتها هم کلی با خاله بازی کردیم . امروز واقعا روز هیجان انگیزی بود و خیلی بهم خوش گذشت.