دبستان دو

خاطرات آخرین روز ۱۴۰۲

دیگر قرار است یک جمله ی “یادش بخیر” قبل از خاطراتِ خوبِ امسالمان بیاید، قرار است امسالمان بشود “پارسال” …و ما مبهوتِ روزگار و با چشمانی امیدوار، در قطارِ بی توقفِ زمان، ایستاده ایم،این روزها، خوب هایشان برایمان امید بود و بدهایشان برایمان درس!میانِ همین روزها بود که یاد گرفتیم مهربان تر و جسور تر باشیم،یاد گرفتیم محتاط تر گام برداریم و حواسمان به دیوارِ عقل و اعتمادمان باشد،و یاد گرفتیم که بهبودِ جهان را از خودمان شروع کنیم، که جهان چیزی به غیر از انبوهی از من و ما نیست …
خدای خوبم! در آستانه ی سال جدیدی ایستاده ایم،به مردمِ کشورم و تمام کشورهای مظلوم دنیا کمک کن که سالِ جدید برایمان، سالِ اتفاقاتِ خوب باشد، بادهایِ بهاری، گردِ امید و تعهد و دوستی را همه جا پخش کنند و ابرها، همدلی و مهربانی بر سرِ مردم ببارند، آنقدر که انسانیت، جانی دوباره بگیرد!کاری کن که در سالِ پیشِ رو، تنها اشکِ جاری از چشم کودکان، اشکِ شوق باشد،سالی که همه شاد باشیم …

خدایا ممنون برای خنده های امسالم …

و بالاخره عکس های یادگاری از پایان سال ۱۴۰۲

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *